تقدیر یعنی...
حواست برود پی تیک تاک ساعت قدیمی...
روی تنها دیوار مانده از خاطره هایت...
پلک هایت تاب نیاورند و ببندیشان...
خواب دندان ببینی و نمانده باشد دیگر کسی....
که پیشمرگ تعبیر رویایت باشد....
و تو....
با تمام وجود....
بیدار نشوی...........
خیره که می شوی.. بغض بی گدارم می کند...
بگو آخر...
انتهای کدامین لبخندت را..آسمان به کمین نشسته بود؟
تو که تنها، چشمهای مرا از آینه به ارث برده ای...
تمام درها را ببند....
دیروقت است...
بیا خواب باران ببینیم................................................