اختراع عجیب مایکل رمینگتون [قسمت سوم]
بالدینی پنجمین جلسه ی هیات مدیره پس از مرگ ریچارد رمینگتون را دو روز زودتر از موعد برگزار کرد. پیرمرد موذی وقتی از عدم حضور رئیس هیات مدیره، مایکل جوان، مطمئن شد، هر چه حسابدار و منشی و دستیار در اتاق جلسات پرسه می زد را مرخص کرد و خودش شخصا دو لنگه درب بلند چهارمتری چوبی اتاق جلسات را بست و همانطور که دستش روی دستگیره های صد ساله و پشتش به پانزده گزگ پیر بود گفت : "آقایان مشکل نه چندان کوچکی داریم" سکوت محض نتیجه ی طنین "مشکل" در اتاق بود. گرگ های استخوان خرد کرده میدانستند که وقتی بالدینی بگوید مشکل داریم یعنی حتما مشکل داریم. بزرگ و کوچکش مهم نیست. هر چند ایتالیایی موذی هیچوقت مشکلات را تقسیم بندی نمیکرد و همه را در سبد "نه چندان کوچک" میگذاشت. بالدینی دستهایش را به پشت قفل کرد و طول میز بیضی شکل هیات مدیره را قدم زنان به سمت درب چوبی چهار متری مقابل تالار طی کرد. درب را با آرامش مخصوص خودش گشود و پیشکاری با میز چرخدار که معمولا برای انتقال بره ی سرخ شده استفاده میشد، وارد سالن شد. میزی که به جای سیب زمینی و گوجه فرنگی و فلفل دلمه ای مملو از پاکت نامه بود. پاکت های رنگ به رنگ و عمدتا سفید با سربرگ ها و اندازه های مختلف که با هر حرکت نابجای پیشکار چند تایی به زمین میریخت. هزاران نامه. هیولای کاغذی در میانه میز بیضی ایستاد و بالدینی بدون مرخص کردن پیشکار قدم زنان به سمت میز جلسات حرکت کرد. دستش را روی شانه ی پیرترین رمینگتون گذاشت و با اشاره ی ابرو به کوه نامه ها صدایش را کمی بالا برد: آقایان همه ی صنعت نشر بر علیه ماست. باید اعتراف کنم که فکر نمیکردم اسباب بازی های مایکل اینقدر مایه ی دردسر شود. ماشین تایپ غلط گیر، ویرگول زن خودکار، نقطه ی عطف مزخرف پاره کن. اینها البته صاحبانش را خوشحال اما هزاران دست اندر کار نشر، روزنامه نگار و نویسنده را عصبانی کرده. مایکل عملا توازن نوشتن را به هم زده و حاصلش صد ها مورد تهدید، اخطاریه و شکواییه ی قضایی است. آقایان باید فکری کرد.