شوکران

شوکران

حوالی غروب، مرا به یاد خودم بیاور
شوکران

شوکران

حوالی غروب، مرا به یاد خودم بیاور

خون سرخ آدم

می بندم چشمهایم را، به احترام همه ی آنهایی که درد را می فهمند..

بگذار در این سقوط به زمین بخورم.. حتی اگر خوردن خاک مکروه است و لابد زمینش حرام..

بگذار حرام شوم.. شاید دست "آدم" به من برسد..



نظرات 4 + ارسال نظر
ثنائی فر چهارشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:17 ب.ظ

و آنگاه هر سه با هم چند هزار نسلی به بیرون از این دیار سفر کنیم

سلام داغ بود بسیار
سرای زیبایتان زیبا می درخشد

هومن شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:40 ق.ظ http://thick-fog.blogsky.com/

کیا درد رو میفهمن؟؟؟

احسان یکشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:49 ب.ظ

هر وقت دلت گرفت
سکوت کن
سکوت
هیچ مگو

احسان چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:03 ب.ظ

از شعر گیرات خیلی خوشم اومده خیلی
خیلی بار خوندمش
ضرباهنگ شعرهای نیما داره
چه شروع خوب ومحکمی باشب این مقدس حرامزاده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد