شوکران

شوکران

حوالی غروب، مرا به یاد خودم بیاور
شوکران

شوکران

حوالی غروب، مرا به یاد خودم بیاور

انعکاس

آجر روی آجر می شوم جای همه ی روزهای تقویم خشتیِ زندگیم...
چهار دیوار خودم را، از "من" خالی می کنم... 

بگذار تنهاییم، هرچه می خواهد فریاد شود... "من" دیگر...نیستم 

 

 

پی نوشت: خواستم برای دوستان بلاگفایی کامنت بذارم، اما متاسفانه نمیشه!! شرمنده..

نظرات 4 + ارسال نظر
یاسین دوشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:31 ب.ظ http://www.sooryas.blogsky.com

سلام دوست خوبم! من جمعه امتحان دارم درگیر درسم. ایشالله بعدا میام سر فرصت همه نوشته های عالیتو می خونم! مرسی

مرسی، ایشالله امتحانت خوب میشه..

فرداد چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:07 ب.ظ http://ghabe7.blogsky.com

وایی...چه لذتی داره از من خالی شدن...
تنهایی تمام وجودش فریاده..

[ بدون نام ] دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:15 ب.ظ

این همه راه میایم اینجا بذار حداقل در مورد پی نوشت نظر بدم
موندم اینایی که تو بلاگفا وبلاگ دارن به چه امیدی اینکارو کردن! یه روز در میون سرورهاش داون میشه!

آره والله...

بهروز(مخاطب خاموش) سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:14 ب.ظ

چطوری مکانیکی؟

درگیر...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد