شوکران

شوکران

حوالی غروب، مرا به یاد خودم بیاور
شوکران

شوکران

حوالی غروب، مرا به یاد خودم بیاور

سکه

گره می خورم به شانس و اقبالم تا خودم بسازمش... 

شیر می شوم به درندگیِ همه ی بقا یافتگان عصر انسان... 

خط می خورم از تمام درخت های کنده کاری شده به نام عشق... 

می چرخم.. می چرخم... 

در میان سرگیجه ای به نام "زندگی"، با همه ی وجودم، کات می شوم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد