این روزها ...
هوایت را ...
با واژه رنگ می کنم
خاکستری شده ای آخر...
هم رنگ سایه ها!!
واژه ها را گره هم که می زنم
کاغذ پوستی ات...
رنگی نمی شود....
راستی ...
کجای زمستان دلت
خوابم کرده ای؟؟که از خاطرم رفت
"زمین" یعنی ...
جای پاهای تو!!
و روزهاست از خودم می پرسم
چرا زمین گیر شده ام؟
می ترسم.......
از انزوای واژه می ترسم.........
از کودکی ای که
گم شد در دیوار خانه..........
می ترسم................................تو را "هم سایه" می خواهم
تا خدا......................
هوای هر دومان را........
در آغوش بگیرد............
چرا خدا خوابه؟
یعنی حضورش در زندگی شما کم رنگ شده یا چی؟
ای کاش میتونستم منظورتون رو بفهمم ولی هرچی با خودم کلنجار میرم فایده ای نداره؟؟
شاید من با همه ی دردها و دغدغه ها آرومم چون هنوز خدا هست
شاید هم خدا آرومه و درگیر من نیست، هر دوش می تونه باشه، گاهی این گاهی اون