سالهاست که ساعتت دیگر نمی تپد...
چگونه آرام گرفته ای؟؟
خاطرم هست هنوز
که امروز باز به دنیا آمدی...
تولدت مبارک...
پی نوشت:
برای شهره، مادرم، در یازده اسفند... یادمان تولدش...
اشک های من همیشه برنده اند
حتی اگر درد به چشمانم رشوه داده باشد..........
راستی چه دغل بازند....
سقوطم را هجی می کنند اما دنیا صادقشان می داند.............................
فاصله یعنی....
با ضمه بکشی یا کسره....