شوکران

حوالی غروب، مرا به یاد خودم بیاور

شوکران

حوالی غروب، مرا به یاد خودم بیاور

برای روزی که شاید.... خداحافظ


همه چیز ساده است...
مثل یک استکان چای قند پهلو...
که به شهرزاد خاطراتت تعارف می کنی...
ساده مثل اینکه..
می توانی بروی و یادت بماند...
خواب هایت را هر کجای دنیا هم که ببینی..
فقط مادربزرگ های اینجا از پس تعبیرش بر می آیند
همان هایی که...
آنقدر پاهاشان از قدم هایشان جا ماند...
که رد آرزوهایشان روی همه ی پله های بالا نرفته، حک شد
همه چیز ساده است...
گاهی باید رفت...
ساده مثل بوییدن قهوه.......
تا مبادا مشامت به عطر بهارنارنج، زیادی عادت کند....

نظرات 1 + ارسال نظر
یکی از همین آدم ها یکشنبه 6 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 04:32 ب.ظ

گاهی باید رفت...
تا مبادا مشامشان به عطر بهارنارنج، زیادی عادت کند....

این هم بعله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد